هفته بیست و هفتم
سلام ماهی کوچلو مامان
گلم الآن شما بیست و هفت هفته ات و دیشب انقدر تو دل مامانی تکون میخوردی که نذاشتی مامان بخوابه چی کار میکردی ... نه به اون روزا که اصلا یا کم تکون میخوری من و بابات میترسونی نه به دیشب که انقدر بازی میکردی که نمیذاشتی مامانی بخوابه الهی قربون اون چرخیدنت برم که الآن هم داری حرکت میکنی.
بابا وقتی گوشش میزاره رو دل مامانی تا باهات حرف بزنه میکه این دختر من مثل ماهی شناگر خوبی چون فقط داره از اون تو صدای آب میاد و این حرفش مامان میخندونه راستی کوچلوی من بابا چی بهت میگه....
شاید تا چند روز دیگه نتونم بیام و برات چیزی بنویسم چون قرار شرکت adsl که طرف قرار دادمون هست عوض کنیم و ممکن تا چند وقت اینترنت مامانی قطع باشه.
عزیزم تمام وسایل مورد نیازت برات خریدیم اما نمیدونم کی باید اونهارو بچینم چون شما تا یه مدتی مهمون اتاق خواب من و بابایی هستی تا زمانی که بابا بتونه خونمون عوض کنه و یه خونه دو خوابه بخره ولی تا اون موقه شما تو اتاق ما هستی برای همین هنوز وسایلت از جعبه و نایلونشون باز نکرده اما وقتی وسایلت باز کنم مامانی عکس سیسمونیت میزارم تو وبلاگت عزیزم
عزیزم از راه کمی دور میبوسمت