سفر شمال
ریزه میزه مامانی شما برای اولین بار رفتی شمال (رامسر) خونه مامان پروین راه طولانی بود و تو از تو ماشین بودن کلافه بودی برای همین بابایی باید ماشین نگه میداشت تا شما شیر بخوری و بخوابی بعد حرکت کنیم برای همین ما 7 ساعت تو راه بودییم
عزیز دلم تو انقدر از دریا خوشت آمده بود که نگو برای همین بابایی گفتم تا نگهت داره تا با شنا کمی بازی کنی آخر سر زیر ناخنای پات پر از شن شده بود ولی حسابی کیف کردی
خونه مامان بزرگ (مامان بزرگ بابایی) در محلی به اسم لات محله (لات به معنی رود خانه ) هست
مامان بزرگ 22 اردک و 10 تایی مرغ جوجه داره که هر روز من و شما میرفتیم بهشون غذا میدادییم طوری شده بود که تا صدای ما رو یا خود مارو میدیدن به سرعت میومدن طرفمون
نزدیک محل مامان بزرگ مسجدی به اسم چهل شهیدان که مزار بابا سهراب (بابا بزرگ بابایی) اونجاست رفتیم سر خاکش که دیدیم مزار یکی از قهرمانای شجاع کشورمون به اسم روزبه نزدیک خاک بابا سهراب هست روزبه بخاطر نجات جون سه نفر که در حال غرق شدن بودن جون خودش از دست روحش شاد
چند جای دیگیه ای که رفتیم تله کابین بود و بلندی هایی رامسر که جایی خیلی قشنگی بود
شما تو بغل مامانی هستی از اون بالا دنیا چه شکلی
مامانی شمال خیلی خوش گذشت قول بده دوباره زود برگردیم من با بابایی دارم میرم